ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

وقتهایی که بیکار می شومیا حوصله ام سر می رودیا خسته می شوماز رفت و آمد کاریو مثل تو پا درد می گیرمیا هیچ چیز دیگری نمی تواند مشغولم کند- که اکثرا نمی تواندمثل همین حالاکه در تایم استراحت بعد از ناهار هستیمتنها کاری که می کنم فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن است..به هر چیز و همه چیز..به حال به آیندهبه فردایی که نیامدهبه شبی که شروع نشدهو آفتابی که هنوز نتابیدهو نیمه جان و نیم رمقدر آسمان پاییزیخود نمایی می کند..می روم ، می نشینمیک جایی در هوای بازدو ر از هیاهو و جمع همکارانو چشمهایم را می بندم و آن وقت ، در سکوت لحظه هاتمام افکار دنیا خودشانیکی یکی ، می آیند سراغمو مشغولم می کنند..وزش نسیم ملایم پاییزیزیر نور بی رمق آفتابو دیدن مو رچه ای که با تقلادارد دانه برنجی را با خود می کشاندلذت بخش می شود..و رخوت یک خواب بعد از ظهری را به چشمانم ، می ریزد..و تو را به یادم می آورد..درست در همین لحظه تو را مجسم می کنم که توی بخش اطفالکنار تخت پریماه ، ایستاده ایو او دارد به تو چشمک می زند..و تو با وجود تمام خستگی هایتو پا دردتداری عمیقا به او ، لبخند می زنیو پیوندت را با او محکم تر می کنی..حسودیم می شود..و در چرت بعد از ظهریبه این فکر می کنمکه ای کاشمن جای پریماه بودمو به تو چشمک می زدم..و لبخند مهربانت را می دیدم..اما نیستم ، و نمی شوددر همین موقعآ ژیر کارخانه ، نواخته می شود..و من چشمها یم را باز می کنم..تایم استراحت تمام شدهو رو یا به اتمام رسیدهباید برگردم سر کار در دلم با حسرت می گویم :خوش به حال پریماه..مهرداد بهداد + نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۱ ساعت 18:16 توسط مهرداد بهداد  |  ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behdad-m2020 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت: 21:18